خبر آمیخته با بغض گلوگیره شدهست
سیل دلشوره و آشوب سرازیر شدهست
سر دین طعمه سرنیزه تکفیر شدهست
هر که در مدح علی شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
بنویسید تب ناخلفیها ممنوع!
هدف، آزاد شده، بیهدفیها ممنوع!
در دل عرش ورود سلفیها ممنوع!
عرش یک روضه فاش است که داغ و گیراست
عرش... گفتیم که نام دگر سامرّاست
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند
عاشق شیر خدا، وارث شمشیر خداست
سینه «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
لخته خون جگر ماست به روی لبشان
کوره دوزخیان، گوشهنشین تبشان
لهجه عبری و لحن عربی مکتبشان
«نیل» را تا به «فرات» - آنچه که بود آتش زد
شک مکن ما همه را مکر یهود آتش زد
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام احد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاصی ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم بدی میجوشد
از زمین غیرت حجر بن عدی میجوشد
سنگ تکفیر به آیینه مذهب؟! هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟! هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟! هیهات!
ما نمکخورده عشقیم به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم به زینب سوگند
داس تکفیر گل از ریشه بچیند؟! هرگز!
کفر بر سینه توحید نشیند؟! هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟! هرگز!
پایتان گر طرف کربوبلا باز شود
آخرین جنگ جهانی حق آغاز شود
احمد بابایی
به ما هم سر بزنید