باروت


 

متن زیر نوشته سایت دیدآرت یا همون تخریبچی سابق است چون حرف ما هم هست بیراه نیست که اینجا هم باشد

متن زیر مربوط به دورانیست که بنده تخریبچی بودم. یک تخریبچی ساده مجازی. دوران بعد از فتنه. دورانی که احساس وظیفه کردیم که برای انقلاب کار کنیم. حرف هایی داشتیم که باید می زدیم با هر بیان و قالبی. دوره ای در بلاگفا بودم که فیلتر شدم و بعدترهم در بلاگ اسپات.آن یکی را بلاگفای نیمه ایرانی- نیمه کانادایی بست و این یکی را هم جمهوری اسلامی(کلا سرویس بلاگر توسط فیلترینگ دچا فیلتر شد). مجموعه نوشته های پیش رو مربوط اتفاقاتی است که در فضای مجازی و بیشتر در قالب تصویر در این دو سال رخ داده است. قطعا این یک توبه نامه نیست. فقط نگاهی دوباره به گذشته است. بخاطرآینده ای که پیشروست.خواهشا سو تفاهم و سو برداشت نشود.

یکی بود.اما یکی نبود…
تقریبا دو سالی می گذرد از انتخابات هشتاد و هشت. با تمام حواشی و متنی که داشت فرصتی بود برای بروز استعداد ها و شناخت نقطه ضعف های جبهه حزب الله. گمانم شروع داستان از همین جا باشد. پیشترش را من یاد ندارم چون نبودم. اما از آنجا که وارد شدم این طور دیدم داستان را. بقولی عده و عُده ما در فضای مجازی کمتر بود و باید جهادی کار می کردیم و نشان می دادیم که (به انتخاب خود یکی از جملات را انتخاب کنید):
۱- اسلام و انقلاب تنها نیست حتی در فضای مجازی.
۲- باید میرفتیم تا دهان سبز ها را صاف میکردیم آن هم بصورت مجازی البته.
۳- باید سنگرها را حفظ می کردیم.
۴- حرف مان را باید به جهان بزنیم.
۵-باید از ظرفیت های اینترنت به نفع انقلاب استفاده کنیم
تقریبا سعی کردم همه نیت ها را بیاورم (ممکن است بعضیشان با هم یکی باشند). خب فضای پر حسی بود (الان که گفتم حس، یاد اسم خودم افتادم و انتخابش. شاید همین اسم هم آیکونی باشد از حال و هوای آن موقع. باید تخریب می کردم! دنبال کلمه ای پر حس و حماسی بودم. درباره تخریبچی های جنگ هم خوانده بودم و از نوع کارشان خیلی خوشم می آمد. این طور بگویم که آنقدر به این اسم علاقه داشتم که در بازی کانتر هم اسمم تخریبچی بود. بعد ها خیلی از رفقا با همین حال و هوا اسم هایی را انتخاب کردند که هنوز هم هستند و فعالیت می کنند.)
احساسم این است که انرژی خوبی گذاشته شد. مخصوصا بار این اتفاق انصافا بر روی دوش عده ای از رفقا بود که با همت آنان کار پیش می رفت. در آن فضا واقعا فرصت مکث کردن و تامل روی کارها نبود. سرعت تولید اثر باید بالا می بود. مناسبت ها پشت سر یکدیگر می آمدند و سبزها هم برای همه شان برنامه داشتند (خوب یا بد مملکت ما کلا مناسبت زیاد دارد). روزها می گذشت و هر روز شاهد اضافه شدن وبلاگ های جدید به این جبهه بویدم و این خوشحال کننده بود. اینجا دیگر شاید نباید به این فکر می کردی که “بابا من که گرافیک بلد نیستم!” باید با اندک فتوشاپی که بلد بودی می آمدی و حرفت را می زدی برای دفاع از انقلاب.

 کم کم کارها روی غلطک افتاده بود و در کامنت دونی ها می دیدی که این جملات زیاد دیده می شود که: چه کار خوبی لطفا به وبلاگ من هم سری بزنید ، یا با پوستر فلان به روزم. خیلی از ما همدیگر را بصورت مجازی و با اسم های مستعار می شناختیم. توفیق می شد در مناسبت ها همدیگر را  می دیدیم و بعضا برخی از این آشنایی ها انصافا پرسود بود!
در آن بهبوهه که خیلی ها مانده بودند چه کنند با نام و ننگشان. آیا آن را بسوزانند برای انقلاب یا نه، عده ای پیدا شدند که بسیجی وار آمدند و اثر تولید کردند و یک جورهایی آبروی خود را وسط گذاشتند. این را که می گویم از بابت محتوای کامنت دونی هایی است که هیچ وقت دیده نشدند وعموما پر بود از صحبت هایی درباره خانواده صاحب بلاگ. می شود گفت دوران پس از انتخابات از جمله دورانی بود که باز هم هنرمندان – مخصوصا هنرمندان منتسب به جبهه انقلاب- نشان دادند که چند قدمی از مردم عقب تر هستند.
روز ها گذشت و گذشت و هر روز این سبزها کمرنگ تر و کمرنگ تر می شدند (البته عده ای اعتقاد داشتند که این طور نیست و قضیه زیر پوستی شده و …) ما هم کم کم، کم رنگ تر شدیم(حداقل خودم اینطور بودم).شور و حال رفت و صفحاتی ماند که روزها می گذشتند و هم چنان آپ نمی شدند و فقط چند بلاگ باقی ماند تا امروز. این ها را نوشتم که توضیح مختصری باشد درباره آن روزها.

دردم چیه که این ها را مینویسم؟
و اما علت این که تصمیم گرفتم به نوشتن درباره این دوره.بعد از گذشت مدت زمانی، به شخصه یک سری چیز ها برایم قابل تطبیق نبود. یعنی دچار برخی دوگانگی ها در تصمیم و عمل شده بودم در این حیطه و نمی دانستم چه باید کرد. خب ما داشتیم کار انقلابی می کردیم و سرعتمان هم اینقدر زیاد بود که خیلی مواقع نمی شد صبر کنیم و عمیق بشویم روی کارها. چه به لحاظ فرمی و زیبایی شناختی، چه از نظر فنی و چه محتوایی. قطعا این چیز خوبی نبود. دورادور رفقا چیزهایی می گفتند اما خب از ما دور بودند و ما صدایشان را درست نمی شنیدیم. اگر هم بعضا کسی گیری می داد یا حرفی میزد زیر خروارها حرف و کلمه گرفتار می شد. می شنید جملاتی  شبیه این را که “ببین الان جنگه بخوای معطل این حرفا بشی وقت میگذره”. یا بی نصیب نمی ماند از گرفتن القابی چون بی بصیرتی و انقلابی نبودن و…

خب من با فضای هنری بیگانه نبودم.از بچگی در این فضا ول گردی میکردم و رشته درسی ام هم دور نبود از این مسائل. اصلا برخی از کارها را نمی پسندیدم چه از لحاظ محتوایی و چه فرمی. اما خب چیزی هم نمی شد گفت چون رفقا در حد بضاعتشان داشتند کار می کردند و بی انصافی بود شاید اگر تو پَر بچه ها می زدی. به شخصه علاقه مند بودم که بتوانم با رفقا بیشتر هم جوشی کنم و بتوانیم بیشتر کار کنیم و بیشتر تر حرف بزنیم روی کارها (خب البته خیلی اوقات شرایتش فراهم نمی شد). زمان می گذشت و هم چنان داستان همین بود. آن موقعی که فهمیدم پوستر من همان حرف من است که از دهانم بیرون می آید، برایم حتمی شد که بابت این پوسترها هم از من سوال و جواب خواهد شد در روز قیامت.فُرمش که گذرا است، اما حرف درون آن تا قیام قیامت در این عالم ثبت می شود. اگرتوهینی کردم، اگر فحشی دادم، یا اهانتی کردم، همه اش ثبت می شود در این عالم. و یک جایی منتظر می مانند تا یه روزی یقه ام را بگیرند.

 به نظرم انقلابی گری باید باعث می شد که به لحاظ تخصصی بچه ها پیشرفت کنند اما نمی دانم چرا این اتفاقات نمی افتاد. منظورم از تخصص، یادگیری فتوشاپ نیست. این که ما بخاطر حرفی که داشتیم و تصویر را عرصه خوبی دیده بودیم، لاجرم وارد حیطه گرافیک شدیم که بهترین قالب بود برای ما. خب تصویر هم حوزه بی صاحبی نبود و نیست برای خودش. ما باید این ابزار را بیشتر می شناختیم. باید مخاطب را بهتر می فهمیدیم. اما انگار این مسائل اتفاق نمی افتاد. کم کم دیدم داریم مسابقه می دهیم با مناسبتها. کارگریِ بی مسئولیتیِ مدیران میانی فرهنگی را می کردیم که البته می شد بگویی “من دارم بره انقلاب کار می کنم بقیه اینا به من ربطی نداره”.که البته تا حد زیادی این جمله را قبول دارم.در کل معتقد به اینم که به خاطر کم کاری اکثریت در این عالم، خداوند عده ای حمال و کارگر دارد که بار رسالتش را بر دوش این ها می گذارد. بگذریم…

بعد از مدتی عده ای پیدا شدند که از بچه حزب اللهی های فعال در این حیطه سواری گرفتند. و من خودم شاهد این قضیه بودم. راستش را بگویم از پایین داشتم تماشا میکردم! پدر و مادرهایی آمدند تا به اسم سازمان دهی و این جور حرف ها صاحب این فرزند به ظاهر بی سرپرست شوند. جلسات مشترک و گردهمایی هایی که درون اکثر آنها به قولی لاس وگاسی درست می شد…و برایم سخت بود که بین بچه های ارزشی این چیزها را ببینم (کنایه فهم ها خودش بگیرند مطلب رو!).

 با آدم هایی مواجه بودم که دو تومان هم از گرافیک و هنر نمی فهمیدند و تو باید برایشان کار می کردی و تازه کارت را نقد می کردند و بهت می گفتند که چه کنی و چه نکنی. رسما می شدی برده گرافیست. کم کم  جدا شدم. توفیق حضورم کم شد و شاید خیلی هایش بخاطر ایرادت کاملا شخصی بوده باشد اما راستش را بخواهید احساس می کردم اینجا دیگر جایش نیست. و رفتم…

احتمالا این چند بند آخر به ظاهر خیلی نفسانی و فردگرایانه به نظر بیاید و بهانه ای باشد برای کوبیدن این نوشتار و نقد بر آن که خیلی هم مهم نیست.

به امید خدا در یادداشت های بعدی مطلب را ادامه می دهم. سعیم بر این است که فقط غر نزنم و بتوانم راه های جدیدی باز کنم.

اللهم ارنی الاشیا کما هی

  • حسین احمدی سخا

نظرات  (۱۱)

  • بی تاب هویزه
  • سلام
    قابل تأمل بود...
    بنده حقیر هم طرح مذهبی میزنم اگه قابل میدونید تشریف بیارید و باهم تبادل لینک داشته باشیم
    با((پرچم سبز رضا قصد هلاکم دارد )) بروزم خوشحال میشم تشریف بیارید و نظر بدید
  • منتظر گراف
  • سلام
    واقعا سایتن رو حسین جان همیشه الگو قرار دادم
    موفق باشی
    سال نو مبارک سال خوبی داشته باشید
  • ایرانیان پوستر
  • سلام بر شما.....
    والا با خیلی از بخش های برادرمون:تخریبچی:موافق بودم...وقتی وارد این فضای مجازی میشی چه بخوا چه نخوای از یه چیزهایی کم میزاری....یه جاهایی کم میاری....یه جاهایی کارت"قربه الی الله"نمیشه...خارج میشی از فضا و جوی که از اول برت حاکم بود.....اما به نظرم کسی که نتونه خودش رو ثابت نگه داره و در مقابل هر بادی مثل بید نلرزه همن بهتر که وارد این کار نشه....نه کسی بزور میاردش...ونه ....
    خود فرد هست که میاد....خودش و آگاهانه!
    وقتی وارد این خط شدی نباید ولش کنی...اگه ولش کردی نشون میده کم آوردی و این همون چیزیه که دشمن میخواد!!!!
    امروز داشتم فکر میکردم که سال 90 چه چیزهای خوبی برام داشت...چه چیزهای بدی؟!
    خوبی هاش از بدی هاش بیشتر بود...شکر خدا!!!
    اما حرف آخرم اینه که آدم باید جنبه شا رو داشته باشه...البته این هایی که گفتم برداشت شخصی بود....
    یا علی
    به ما هم سری بزن خوشحال میشم. اگه ریا نشه ایده های جدیدی دارم
    http://1979revolution.blogfa.com/
    سلام
    از خوندن این مطلب بسیار لذت بردم
    این مشابه بحثیه که من گاها در جمع بچه های فعال در فضای مجازی مطرح میکنم
    بعد از اینکه این نهضت شکل گرفت و بچه های گرافیست به تدریج وارد عمل شدند، یه سری تغییراتی در این کار شکل گرفت
    بعد از جریان فتنه عده ای از دوستان به صورت رادیکال عمل کردند، عده ای شاخص خودشون را افرادی تند رو قرار دادند و فراموش کردند باید سرباز و مطیع رهبری باشند که البته این تعداد زیاد نیستند!
    باید قبول کرد که این بچه های گرافیست نقش مهمی در مبارزه در فضای مجازی با فتنه گران داشتند، و به خوبی و با قدرت انجام وظیفه کردند. بعد از فروکش شدن جریانات داغ سیاسی عده ای خواستند از این پتانسیل استفاده کنند و آن را هدایت کنند. البته بعضی نیت خیر داشتند و بعضی نیت منافع خودشان را داشتند
    من به شخصه با دعوت های هر دو گروه مواجه شدم!
    بنده حرفم این است! هر کس در این عرصه پای میگذارد باید آگاهانه عمل کند
    باید بصیرت داشته باشد، و بصیرت آن نیست که فلان وبلاگ و یا فلان شخص می گوید
    آدم بصیر راه را خودش پیدا میکند و در پیدا کردن راه است که از دیگران کمک میگیرد، معنی این کار تقلید نیست
    متاسفانه عده ای در این زمینه مقلد دیگرانند
    من تابحال پوستری را کار نکرده ام که حرف دل خودم نباشد
    و برای هر کدام میتوانم با افراد بحث کنم
    هرچند پرکار هم نبوده ام
    .
    یا علی
  • جعفرپیشه /صریر
  • سلام بر دوستان عزیزمان حسین احمدی و تخریبچی
    خوشحالیم که دیدیم تخریبچی برگشته کارهاش خیلی خوب بودند امام کم کار بود!
    برای هنری ها یه مقدار فرم و قالب مهمه و در بسیاری از موارد نیز به حق است.
    اما خیلی نباید درگیر فرم و قالب کار شد اما نباید کیفیت را فدای مسائل دیگری نمود . قبول داریم که اوضاع در این چندساله خیلی خوب بوده و بچه مذهبی ها به اینترنت رو اوردند و اون هم بیشتر در عرصه کار بصری که به در اینترنت مهمتر از متن می باشد و بهترین عرصه مبارزه در هله اول در اینترنت است به دلایل مختلف که خود بر آن واقفید و دراینجا مجال بازکردنش نیست
    نمیدونیم از کدام جمع حرف میزنید اما یکسری از کارهای تشکیلاتی ما اون هم دولتی و نیمه دولتی عمدتا نتیجه مناسبی نداشتند و همین تجربه اینترنت و جهاد شخصی بر و بچه ها نشون داده که اگر افرادی دغدغه مند با توکل به خدا و جهد و همت بالا وارد کار شوند خود خدا هم کمکشون میکنه و کاره نتیجه میده . انشاالله خدا نیت هامون رو خالص کنه
    می بخشید یه مقدار درهم شد اما باید بگم قل الله ثم ذرهم
    بگو خدا و بقیه را ولشون کن
    راستی کارهای جدیدتون هم خیلی خوب بود
    تجربه کار گروهی خوبی بوده گویا برای خودتان
    فقط باید یه مقدار نوع مخاطب در فضای اینترنت رو بیشتر مدنظر قرارداد و نیز در مورد الزامات و نیازمندیهای فضای اینرنت جهت دفاع از ارزشهای انقلاب و اسلام باید همگی بیشتر تحقیق کنیم ببینیم در فضای بصری اینترنت در چه زمینه هایی میشود کار کرد به جز پوستر
    بعضی وقت ها هم باید لشکرهای تک نفره خودشون عمل کنند و برای تک و یا پاتک های ویژه برای عملیات های خاص لشگر ها دور هم جمع شوند و موضعی ضربه بزنند و مجددا به سنگرهای خودشون برگردند تا آتش تهییه کم نشه
    البته نباید همیشه از موضع دفاع وارد شد الان موقیت ما به گونه ای است که باید تهاجمی و کوبنده وارد شویم . ما باید حمله کنیم به عقاید اونها برتری با ماست.
    ما از لحاظ منابع و محتوا هیچ فقری نداریم فقط قالب ها را هنوز نشناختیم و متاسفانه با قالب های محدود میخواهیم همه محتوار برای هر نوع مخاطبی عرضه کنیم. فکر نو کم داریم. بچه 10 ساله را با یک بچه 25 ساله در جذبشون هیچ تفاواتی قائل نیستیم و هردو را میخواهیم با یک شکلات جذب کنیم.
    انشاالله به زودی با یک سنگر جدید با موضاعات عام تر در خدمتیم دعا کنید برامون
    یا حق
    سلام
    راستش خود من یکی از بچه های گرافیکم که به اندازه خودم دغدغه انقلاب و ارزش ها رو دارم
    و تحصیلات دانشگاهی م هم تو همین رشته است
    والبته در هیچکدوم از دو زمینه فوق (اعتقادات و کار هنری) ادعایی ندارم و کوچیک همه برادرام هستم
    راستش تو این دوسه سال یه فضایی به وجود اومد و یه برخوردایی از یه سری بچه های فعال این عرصه دیدم که اصلا عطای کار سایبر تو این حوزه رو به لقاش بخشیدم و رفتم دنبال کارهای مذهبی و موضوعاتی مثل امام و آقا و شهدا و ... حقیقتش جسارت نشه ولی یه منیت ها و یه ادعاها و یه بداخلاقی ها و بی تقوایی هایی از بعضی از دوستان بزرگواری که لیدر گرافیستای انقلابی شدن و به اصطلاح قوره نشده مویز شدن دیدیم که گفتیم بذار اینن عرصه بمونه برا همین دوستان که ظاهرا خیلی دغدغه چهره شدن و دوست پیدا کردن تو این فضا رو دارن. ما هم رفتیم دنبال کار و دغدغه های خودمون.
    واقعیتش اینه که عمده کارهای بچه های این حوزه هم از نظر تکنیک و قواعد حرفه ای ضعیف بودن و هم بعضا مفهومم درستی نداشتن. بعضی برادر ها هم که باید شب و روز دعا به جان شاتر استوک کنن که اینهمه لقمه آماده تو گلوشون گذاشت.
    خلاصه ش که جانا سخن از زبان ما می گویی
    به امید روزی که جمعی از ما تشکیل بشه و تش تقوا و اخلاق و اخلاص و کار درست و حرفه ای حرف اول رو بزنه
    انشاء الله
    یاعلی مدد
    پاسخ:
    آقا سعید خیلی ممنون ولی جدایی کار خوبی نیست و بهتره که همه در کنار هم رشد کنند و از تجربیات همدیگه استفاده کنند
    تشکر زیاد
    راجع به مخاطب اینترنتی حق با شماست همه باید بیشتر تحقیق کنیم کار های دیگری به جز پوستر در دست اجراست در آینده نزدیک ان شاءالله خواهیم دید
  • محمد صادق حیدری
  • دمت گرم...خیلی با این پست حال کردم...از ته دل میگم...اما این که می گفتی یه عده اومدن پدر و مادر سایت های ارزشی شن و لیدریشون کنن شاید اگه خودمون جمع بشیم دور هم دوستانه هماهنگ بشیم هماهنگ کنیم رفیق بشیم دیگه نیاز به لیدری جز امام زمان و لیدر خامنه ای نداریم...افسرای جنگ نرم در کنار هم فرماندهی می کنند...زیر نظر فرمانده کل قوا...ـ
    برادر گرامی سلام . از طریق وبلاگ جناب ما دیدمتان .دغدغه مند و خوش فکرید . خدا نگهدارتان . اما شما که گرافیست هستید چرا از این نوع فونت و صفحه آرایی استفاده کرده اید که مخاطب نمیتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند ؟ به هر حال از آشنایی با شما خوشحالم .
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی